دل نوشته هاي من
نمي دانم چگونه بنويسم قلم زبانش ناتوان است از بيان اسرار ناگفتني.خداوند گفته است:اگر تمام جنگل هاي دنيا قلم شوند باز هم نمي توانند عظمت اسرار الهي را بيان كنند.آن زمان كه خداوند انسان را آفريد؛ چون نوبت به دل رسيد،نمي دانم دل چه بود كه خداوند گفت:مي خواهم چيزي بيافرينم تا در آن گنجي قرار دهم،دل مخزني شد براي گنج الهي،گنجي بس ارزشمند،گنجي كه حق تعالي براي آن اين همه حساسيت به خرج داد ،آري اين گنج سر الهي است، راز عشق و معرفت است.دل شايستگي نگهداري از اين عشق را پيدا كرد ،خداوند دل را با عشق خود در آميخت و آن را به نيكوترين صفات بياراست حال ماييم و اين دل پر از راز و رمز،اين ماييم و دلي كه بايد جلوه گاه حق باشد نه خانه ي كينه و عداوت،جايگاه فضايل باشد نه رذايل،.پس بايد كه دل را با هواهاي نفساني آلوده نكنيم ،دل مركزي باشد براي رسيدن به افق هاي دور خدايي شدن،دروازه هاي دل را به روي نفاق و بدگماني،كينه و عداوت و...ببنديم تا جلوه هاي انسانيت نمايان شود،و دل آيينه اي باشد براي انعكاس اسرار و حقايق الهي،آنگونه كه خودش مي خواهد. از شبنم عشق خاك آدم گل شد صد فتنه و شور در جهان حاصل شد سرنشتر عشق بر رگ روح زدند يك قطره فروچكيد و نامش دل شد نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
<-BlogDescription->
|
||||||||||||||||||||||
![]() |